فیلم جدید زک سنایدر، «نگهبانان»، برگرفته از رمان گرافیکی (graphic novel/comic book) «نگهبانان» (نوشته الن مور) است. وقتی که «نگهبانان» (در دهه 80) منتشر شد، خیلی سر و صدا کرد و حسابی به چشم آمد و حالا «نگهبانان»به عنوان بهترین رمان گرافیک و یکی از بهترین آثار ادبی شناخته شده است. کتاب «نگهبانان» طولانی و پیچیده با موضوعهای مختلف سیاسی، اجتماعی، فلسفی و ... بود. تا آن جا که من فهمیدهایم (با توجه به این که کتاب را نخواندهام)، یکی از مهمترین (یا شاید هم مهمترین) المانهای کتاب ساختارشکنیاش بود. رمان «نگهبانان» نه تنها ساختارهای ژانر (اگر بشود به رمان گرافیک ژانر گفت – ایراد نمی گیرم، فقط میگویم که نمیدانم که توصیف رمان گرافیک به عنوان یک ژانر درست است یا نه؟) رمان گرافیک را در هم شکست، بلکه فراتر از این هم رفت: ساختارها، هنجارها و تصویر جاافتادهی سوپرقهرمانها (superhero) را هم درهم شکست. سوپرقهرمانهای رمان به جای اینکه مشغول انجام کارهای قهرمانانه باشند، شخصیتهایی خسته بودند و درگیر مشکلات زندگی و گذشتهشان.
طبیعی است که همچین کتابی برای طرفداراناش از ارزش بسیار بالایی برخودار باشد و جای خاصی را در دلشان داشته باشد. برای همین هم وقتی که بخواهند فیلماش را بسازند باید احساسات طرفداران را هم در نظر بگیرند. خوشبختانه، احساسات دوستدارها آنقدر هم پیچیده نیست (تمسخر نمیکنم و نمیخواهم بگویم که طرفداران رمانهای گرافیک گیک (geek) –فکر نکنم واژهای برای گیک در فارسی داشته باشیم– هستند؛ خود من منگا (manga)های ژاپنی ترجمه شده را میخوانم) و اصولا چند فرمول است که اگر از آنها پیروی کنیم، به طرفدارها بر نمیخورد: (1) کتاب اریژینال را مقدس بدانیم و جرأت نکنیم که آن را دستکاری کنیم؛ (2) رابطه خوبی با طرفدارها برقرار کنیم. که فیلم «نگهبانان» این کار را به خوبی انجام میدهد. زک سنایدر تا جای ممکن تغییراتی در کتاب نداده و دوستداران کتاب را هم راضی نگه داشته.
تغییر ندادن داستان «نگهبانان»، علاوه بر اینکه باعث میشود که دوستداران رمان ناراحت نشوند، ویژگیهای دیگری هم دارد: (1) کمک میکند که فیلم رابطه خوبی با دوستداران رمان (مخاطبهای اصلی فیلم) برقرار کند؛ (2) به نوعی خشونت صحنههای اکشن فیلم را توجیح میکند؛ و ... . اما این وفاداری به رمان مشکلاتی هم دارد: رمان، رمانی ست طولانی با دریاها مطلب که بدون شک در یک فیلم گنجانده نمیشوند. برای همین هم بود که یکی از کارگردانهایی که قبل از زک سنایدر قرار بود فیلم را کارگردانی کند گفته بود که این داستان فیلم بشو نیست و باید از آن یک سریال چند قسمتی تلوزیونی ساخت. این مشکل هم کاملا در فیلم «نگهبانان» آشکار است: فیلم حرفهای زیادی برای گفتن دارد، اما وقت گفتناش را ندارد. ولی قبل از اینکه به فیلم «نگهبانان» بپردازیم، به سفر «نگهبانان» از صفحه تا پرده بپردازیم.
الن مور، نویسنده رمان گرافیکی «نگهبانان»، – که رمانهای گرافیکی دیگری را هم نوشته و به فیلم تبدیل شدهاند (مثل ک بجای کینخواهی (V For Vendetta) و لیگ جنتلمنهای فوقالعاده (The League of Extraordinary Gentlemen)) دیگر اصلا دوست ندارد که از رمانهای او فیلم بسازند. با توجه به اینکه از دو فیلم یاد شده اصلا استقبال جالبی نشد و فیلمهای نسبتا بدی بودند، حق هم دارد. اما مشکل او این نیست که فیلمهای برگرفته از رمانهایاش فیلمهای بدی بودند. او کلا به اقتباس مشکل دارد. الن مور معتقد است که این کار هالیوود –اقتباس رمانهای موفق و محبوب– باعث تخریب قدرت تخیل فرهنگی جمعی ما ست: نشتهایم و منتظریم که هالیوود لقمه بگیرد و بگذارد دهانمان. مور میگوید که این کار زورگویی هالیوود است: هالیوود یک داستان/ایده را انتخاب میکند، ساده و سانسورش میکند، بزرگ و هیجانانگیزش میکند، بینهایتاش میکند، و از آن فیلمی میسازد برای فرار از واقعیت (escapism). قبل از اینکه هالیوود را محکوم کنیم، ببینیم که واقعا این طور است. و اگر بود، کار بدی ست؟
ساده و سانسور کردن
همانطور که گفتم، داستان «نگهبانان» داستانی طولانی و پیچیده است. داستان در طول چندین سال اتفاق میافتد و به جزیات زندگی گذشته شخصیتهایاش مفصل میپردازد. گنجاندن این همه مطلب در فیلم انجامنشدنی ست. با وجود این که فیلم تقریبا 3 ساعت زمان دارد، اما باز هم خیلی از موضوعها کنار گذاشته شدهاند. پس به این تعبیر، فیلم «نگهبانان» داستان ازیژینال را ساده و سانسور –منظورم اینجا از سانسور با معنی جاافتادهی آن فرق میکند– کرده. جدا از مشکلات کلی این جور ساده کردن، این کار در «نگهبانان» مشکل بزرگتری را به وجود میآورد. بدون پرداختن به جزیات زندگی شخصتهای فیلم، شخصیتها برای ما غریبهاند. برای همین ما هیچ احساسی نسبت بهشان نداریم و این عدم وجود علاقه به شخصیتها باعث میشود که فیلم خستهکننده باشد.
بزرگنمایی
بدون شک «نگهبانان» این کار را انجام میدهد. و به خوبی هم انجام میدهد. جلوههای ویژهی فیلم، صحنههای اکشناش، دعواهای خشناش، همه اینها بزرگ شده و زرین رنگین شدهاند. اما این المانها به فیلم کمک میکنند. این جور صحنهها واقعا قشنگ هستند. خود من زیاد ژانر اکشن را دوست ندارم و با خشونت در فیلم هم زیاد حال نمیکنم (پسر پیر (Old Boy) را تا آخرش نتوانسم ببینم برای اینکه به نظرم زیادی خشن و چندشآور بود) ولی از لحاظ بصری با «نگهبانان» حال کردم. البته با این وجود میپذیرم که سنایدر بیش از حد از اسلوموشن در صحنههای اکشن استفاده میکند. کلا او صحنههای اکشن را طوری میسازد که خودش دوست داشته باشد. طوری که خودش با دیدنشان حال کند. انگار که هر صحنه اکشن کارتپستالی باشد برای خودش!
در مورد خشونت «نگهبانان» این را بگویم که سنایدر بر این باور است که خشن بودن فیلم المانی ست که فیلم را با دیگر فیلمهایی که برگرفته از رمانهای گرافیکاند، جدا میسازد و متفاوت میکند: «نگهبانان» نشان میدهد که خشونت پیآمدهای بدی دارد. آن طور نیست که 100 نفر را بزنند و بکشند و یک قطره خون هم نریزد!
بینهایتسازی
این موضوع با موضوع اول (سادهگری) مرتبط است. اما «نگهبانان» این کار را انجام نمیدهد. بینهایتسازی را سنایدر در «300» انجام داد. آن جا او مطلب به اندازهی کافی نداشت و باید داستان را کش میداد، اما این جا سنایدر مشکل مخالف «300» را دارد: بیش از اندازه مطلب دارد. و اگر میخواست که بینهایتسازی دست بزند، نمیتوانست که به داستان اصلی وفادار بماند. در نتیجه دست به این کار نمیزند... سنایدر وفادارتر از اینهاست.
فرار از واقعیت
بیشک، «نگهبانان» فیلمی ست برای فرار واقعیت. شاید بشود گفت که زک سنایدر کارگردانی است که فیلمهایش برای فرار از واقعیتاند –همهاش سبک و سیاق (جلوههای ویژه، هیجانانگیز، از لحاظ بصری زیبا) ولی خالی از محتوی. به قول یکی از دوستان دی اند جی (D&G) سینما. با وجود اینکه «نگهبانان» فیلمی ست که بعضی وقتها زیباست، اما مشکلهایاش از همین زیباییاش سرچشمه میگیرند: رمان خواننده را احتکار میکرد، خواننده را مجذوب میکرد و ذهناش را مشغول. رمان خواننده را شیفتهی خودش میکرد و به او تجربهای پر از تردید و تکان دهنده میداد. فیلم همه این المانهای رمان را از دست میدهد. فیلم هیجان مجذوب کننده رمان را با فرار از واقعیت عوض میکند.
به شکایتهای آلن مور، نویسنده رمان، در مورد اقتباس و هالیوود پرداختیم. دیگر قضاوت با شما. حالا بپردازیم به خود فیلم. فیلمی که از سال 1986 قرار بود که شاخته شود. کارگردانها آمدند و رفتند؛ فیلمنامه نوشتند و نوشتهها را بازنویسی کردند و... . تا این که بالاخره زک سنایدر انتخاب شد و پروژه این بار به طور جدی کلید خورد.
سنایدر ستارهها را کنار گذاشت و به دنبال بازیگرانی رفت که در سینمای مستقل (independent/indie) کار کردهاند. علاوه بر این به رمان اصلی هم عرض ادب کرد: فیلمنامه فیلم را که در طی چندین بازنویسی از داستان اریژینال فاصله گرفته بود به شکل اولاش بازگرداند (خیلی از دیالوگهای فیلم بر گرفته از رمان است؛ سبک بصری فیلم بازسازی از رمان است) و ... . اما شاید مهمترین کاری که سنایدر و تهیهکنندههای فیلم انجام دادند، ایجاد پلی بین فیلم و دوستداران رمان بود. پلی که در نتیجهی آن دوستداران رمان به صحبت از فیلم پرداختند، سر و صدا ایجاد شد، و ضمانت موفقیت فیلم در گیشه بود. چند مثال از کارهایی که برای ایجاد پل بین فیلم و دوستداران رمان انجام گرفتند عبارتند از:
- انتشار تصاویری از شخصیتها و لباسهایشان (که هم مورد تایید دوستداران رمان قرار بگیرند و هم اشتیاق در آنها ایجاد کند).
- انتشار ویدیوی «قانون کین و شما» (The Keene Act and You) که (در جهان «نگهبانان») آگهیای بود که اگر مردم یکی از نگهابانان را دیدند، باید چکار کنند.
- راهاندازی وب سایت فیلم که پر است از عکس شخصیتها، زندگینامههایشان، بنرها، عکسها و ... برای دانلود (سر زدن به وبسایت فیلم خالی از لطف نیست).
- و...
و بالاخره فیلم «نگهبانان» ساخته شد و به اکران رسید. کمابیش هم مورد تایید دوستداران رمان بود و فروشاش در گیشه هم بد نبود –البته پیشبینی میشد که از اینها خیلی بهتر در گیشه عمل کند. خوبیها و بدیهای فیلم را که کنار بگذاریم، یک مورد شایان ذکر است: که «نگهبانان» خیلی مدیون «شوالیهی تاریکی» ست. همانطور که کامیکبوک (comic book) «شوالیهی تاریکی» ژانر رمان گرافیکی را مطرح کرد، به آن اعتبار بخشید و باعث شد که رمانهای گرافیک جدی گرفته شوند و راه را برای رمان «نگهبانان» باز کرد، فیلم «شوالیهی تاریکی» هم همین کار را برای فیلم «نگهبانان» انجام داد. «شوالیهی تاریکی» طولانی و خشن است. این نشان میدهد که میانگین سنی مخاطباش هم بالا رفته. یعنی فیلمهایی که از روی رمانهای گرافیکی ساخته میشوند دیگر برای نوجوانها نیستند –همانطور که رمانهای گرافیکی هم دیگر فقط برای نوجوانها نیستند. موفقیت «شوالیهی تاریکی» باعث شد که تهیهکنندهها خیالشان از بابت گیشه راحت باشد و به سنایدر این اجازه را بدهند که با دست باز به کارش بپردازد. علاوه بر این، از آن جا که حالا دیگر ابرقهرمانها در سینما جاافتاده هستند، «نگهبانان» میتواند به ساختارشکنی تصور ما از ابرقهرمانها بپردازد –بدون اینکه اول لازم باشد که اول یک تصویر از ابرقهرمانها ترسیم کند و بعد ساختارش را بشکند و توضیح دهد چه ساختاری را شکسته. برای اینهاست که میگویم «شوالیهی تاریکی» راه را برای «نگهبانان» و فیلمهای رمانهای گرافیکی باز کرد. تا ببینیم چه خواهد شد...
شما هم بنويسيد ...